امام علی علیه السلام
انَّ البُخل و الجُبنَ و الحِرصَ غزایزٌ شتی یجمعُها سوءُ الظَّنِ باللّه
بخل، ترس و حرص غرایز گوناگونی هستند که در بدگمانی جمع می شوند.
مستدرک الوسائل، ج 7، ص 29؛ بحارالانوار، ج 33، ص 603
امام علی علیه السلام
انَّ البُخل و الجُبنَ و الحِرصَ غزایزٌ شتی یجمعُها سوءُ الظَّنِ باللّه
بخل، ترس و حرص غرایز گوناگونی هستند که در بدگمانی جمع می شوند.
مستدرک الوسائل، ج 7، ص 29؛ بحارالانوار، ج 33، ص 603
غذا بعد از هضم در معده به واسطه رگهای اوسالیقا به طرف کبد میرود
خون
سودا
بلغم
صفرا
صفرا به کیسه صفرا میرود که یکی از کارهای صفرا ماده لزجی میرود که از طریق ساسهایی در روده ریخته میشود و باعث راحت بودن دفع میشود
سودا به طرف طحال میرود.
خون از قلب وارد قلب میرود و حرارت میبیند و در همه بدن منتشر میشود.
بلغم در خون گردش میکند و هر کجا غذا کم امده بلغم انرا جبران میکند و سایر وظایفی که دارد.
قوه جاذبه و ماسکه و نامیه و دافعه و هاضمه وغاذیه که اینها قوای بدن هستند.
اینها قوای نباتی هستند که در بدن کار میکنند و نفس ناطقه با اینها کار ندارد. نفس ناطقه مستقیما با خود بدن کار ندارد.
مجرد مستقیما نمیتواند مستقیما با جسم مادی ارتباط برقرار کند.
از مجموع این اخلاط اربعه ( خون بلغم و صفرا و سودا ) یک عصاره بدست میاید به نام عصاره .
از صفوه و زبده این چهارخلط یک کف مانند بدست میاید که به ان روح بخاری بست میاید. این صفوه به سمت قلب میاید و وارد دهلیز سمت راست میشود و به وسیله حرارت شدید دهلیز سمت راست تبدیل به روح بخاریمیشود که میگویند روح از بدن در رفت منظور این است که بنام روح بخاری است.
کبد طبع سرد دارد اما قلب طبع گرم دارد. این بخار سمت راست به سه بخش تقسیم میشود که یک قسم ان به مغز میرود . طبع مغز سرد است و این روح بخاری یک حرارتی با خود میبرد و این گرمی با سردی مغز ترکیب شده و نوعی اعتدال پدید میاید که این به طرف عصب ها حرکت میکند .
قسمتی از روح بخاری که به مغز رفت به ان روح دماغی یا روح نفسانی میگویند. که درباره تفکر بسیار مهم است.
قسم دیگر روح بخاری به سوی دهلیز سمت چپ میرود که به همه رگهای خون جریان میابد. که به ان روح حیوانی میگویند.
قسمت دیگرروح بخاری هم دوباره از دهلیز سمتراست به سمت کبد بر میگردد که به روده ها منتقل میشود.
درباره اوضاع اقتصادی کشور دو نگاه وجود دارد یکی بدبینانه و دیگری خوشبینانه.
نگاه خوشبینانه این است که مسئولین اقتصادی صرفا سهل انگاری کردند و با بی تدبیری تمام ماشین اقتصاد کشور را تا لبه پرتگاه بردند اما هیچ گونه غرض و اندیشه پلیدی در این میان نبوده.
نگاه دوم ان است که کشور در حال دسته و پنجه نرم کردن با یک کودتاست.
اما نه کودتای نظامی
و نه یک کودتای فرهنگی
بلکه با یک کودتای اقتصادی مواجهیم که در این کودتا عده ای به جهت مبارزه با نظام و عده ای به جهت کسب سود مادی به این بحران اقتصادی دامن میزنند.
نتیجه بحران اقتصادی میتواند منجر به :
1 . نا امیدی مردم ،
2. تضعیف ساختار اقتصادی و اسیب پذیری مولفه های قدرت اقتصادی کشور و در نتیجه تاثیر گذاری ان در منطقه
زمینه سازی برای بحران های اجتماعی
3. سرگرم شدن مسئولین به بگومگوها و مشکلات داخلی و در نتیجه غفلت از مسائل بین المللی
4. و در اخر باج خواهی کشورهای استکباری در این بلبشوی اقتصادی است.
البته این دیدگاه هرچند بدبینانه وبه نوعی امنیتی است اما علائم صدق ان در داخل و خارج قابل مشاهده است که از جمله ان علائم :
۱. چنین بحران اقتصادی از قبل قابل پیش بینی بوده و بسیاری از کارشناسان نسبت به ان تذکر داده اند اما چرا مسئولین امر از وقوع ان جلوگیری نکرده و تدبیر لازم را نیاندیشیده اند ؟
۲. از سوی دیگر دشمن بارها اعلام کرده که هدف از تحریمها فشار بر ملت ایران است.
۳. بعضی از اجیران داخلی وابسته به خارج نیز با ارسال نامه به دولت مستکبر امریکا تقاضای بحران افرینی اقتصادی را به هدف ضربه به نظام مطرح کرده اند.
با وجود این شواهد و شواهد دیگر، ایجاد یک کودتا ی اقتصادی توسط دشمن و همراهی برخی از عوامل داخلی خواه مغرضانه یا سهل انگارانه بسیار قوی به نظر میرسد هر چند که نسبت قطعی چنین مطلبی خارج از این نوشتار و فعلا در مقام تحلیل و بررسی احتمالات هستیم.
البته کشورما کودتاهای نظامی و شبه نظامی بسیاری را به خود دیده که دشمن در هیچ یک موفق نبوده. در عرصه جنگ نرم و کودتای نرم نیز دشمن هرگز نتوانست به اهداف اصلی خود برسد که نمونه بارز ان کودتای نرم سال 88 بود.
اما 9 سال بعد از سال 88 اکنون در کودتای اقتصادی تیرماه 97 شاهد عرصه جدیدی از جنگ و دشمی بیگانگان و دستهای داخلی انها هستیم. فتنه تیرماه 78 و 88 با فتنه اقتصادی تیرماه 97 از این جهت که هر سه در راستا و برپایه نارضایتی عمومی شکل گرفت مشترکند .
در یک جمع بندی میتوان گفت ضربه ای که در طول دو ماه فتنه اقتصادی 97 به اعتماد عمومی مردم نسبت به مسئولین به همراه ایجاد مشکلات مالی برای اکثریت مردم داشت بسیار بیشتر از ضربه ای بود که در طول هشت ماه فتنه 88 متحمل شد.
این که مسئولین تا چه حد در مقابل این فتنه هشیارهستند و نحوه مقابله با این فتنه اقتصادی – که متاسفانه تا کنون هم تاثرات مخرب فراوانی هم داشته است - چگونه است و راهکارهای برون رفت از ان ، مساله ای است که باید مسئولین امنیتی و اقتصادی هر چه سریعتر نسبت به ان اندیشه کنند و دستگاههای مختلف در این زمینه گرفتار حزب بازی و سیاست ورزی های جناحی نشوند.
تاملی در قانون اساسی و سیستم حکومتی جمهوری اسلامی.
قانون اساسی جمهوری اسلامی از دو بخش تشکیل یافته : اول : مسائلی که مربوط به اسلامیت نظام است
دوم : مسائلی که مربوط به جمهوریت نظام است.
مصاحبه با حضرت استاد ایت الله قائنی مد ظله درباره مکتب فقهی اصولی ایت الله خویی ره
http://faridmod.blogfa.com/post-420.aspx
صفحه 28 رسائل جلد 2 : مراد از ما موصول در حدیث رفع :
1- مراد حکم باشد 2- مراد موضوع باشد 3- مراد فعل مکلف باشد.
توضیح مراد از رفع موضوع : مراد از موضوع فعل مکلف است اما نه به این معنی که فعل مکلف از شما برداشته شده زیرا واقعا فعل در عالم خارج انجام میشود و به این معنی هم نیست که شما نمیدانید که نفس این فعل شما چیست زیرا واقعا میدانید این عملی که بر ان اکراه شده اید اکل میته است یا این مایعی که نمیدانید چیست میخواهید انرا بنوشید و عنوان شرب بر ان صادق است. و به عبارت دیگر نفس عنوان فعل هم بر شما مجهول نیست.
مراد از رفع موضوع این است خصوص این عملی که حکم کلی ان بر شما معلوم است در خصوص این موردی که مکلف انرا انجام داده حکمش از شما برداشته شده. مثلا بر شرب خمر مجبور شده اید ، این فعل اگرکه اکراهی است حکمش از شما برداشته شده و در خصوص این فعل خود گناهی نکرده اید. اگر مورد اضطرار واقع شده اید حکم این فعل مورد اضطرار از شما برداشته شده. با اینکه میدانید اگر اضطرار نبود این فعل حکمش حرمت بود اما در خصوص این موضوع و فعلی که مورد اضطرار هستید حکمی ندارید. در مورد ما لا یعلمون هم یعنی در خصوص فعلی که عنوانش را نمیدانید که این فعل من شرب اب است یا شرب خمر حکمش از شما برداشته شده.پس مراد از رفع موضوع در مالایعلمون به قرینه سایر فقرات همین است که ذکر شد و شیخ اعظم هم در عبارت کوتاهی به این مطلب اشاره کرده : الظاهر من الموصول فی ما لا یعلمون : ... هو الموضوع اعنی فعل المکلف الغیر المعلوم.
سند روایت تحف العقول :
این شعبه صاحب کتاب شریف تحف در دیباچه کتاب خود گفته است :
تحف العقول ؛ النص ؛ ص3 : أسقطت الأسانید تخفیفا و إیجازا و إن کان أکثره لی سماعا و لأن أکثره آداب و حکم تشهد لأنفسها و لم أجمع ذلک للمنکر المخالف بل ألفته للمسلم للأئمة العارف بحقهم الراضی بقولهم الراد إلیهم و هذه المعانی أکثر من أن یحیط بها حصر و أوسع من أن یقع علیها حظر و فیما ذکرناه مقنع لمن کان له قلب و کاف لمن کان له لب.
بحث کلامی صفحه 23 رسائل طبع مجمع الفکر
فاضل تونی با ایه دو کار کرده :
اول : با همین ایه برائت را اثبات کرده
دوم : این ایه منکر ملازمه را محکوم میکند. ( مراد از عدم ملازمه هم عدم ملازمه بین حکم عقل و نقل است زیرا ایه میگوید تا رسول نیاید عذابی نیست خواه حکم عقلی باشد یا نه. پس حتی اگر حکم عقل هم بود اما بعث رسول نبود شما میتوانی گناه کنید )
صاحب قوانین به وی اشکال کرده که این کار فاضل تونی تناقض است : زیرا جمع کرده استدلال به ایه برای برائت و بین رد بر کسی که منکر ملازمه است ( یعنی فاضل تونی میخواهد بگوید کسانی که به ایه برای رد ملازمه تمسک کرده اند کلامشان صحیح نیست)
کلام میرزای قمی ره :
این ایه نفی فعلیت عقاب میکند و نفی فعلیت اعم از نفی عقاب است و این منافات ندارد که تا قبل از امدن رسول استحقاق عقوبت باشد. مثلا در ودیعه شارع هنوز نگفته که واجب است رد ودیعه اما عقل میگوید رد ودیعه واجب است. خب در اینجا ایرادی ندارد که استحقاق عقوبت باشد اما عقاب فعلی نباشد.
خلاصه تناقض این است که اثبات برائت مبتنی بر نفی استحقاق است و اثبات ملازمه هم مبتنی بر ثبوت استحقاق است. زیرا بحث ملازمه عقل و نقل در مرحله شانیت و استحقاق است نه در مرحله فعلیت.
اصولییین که میگویند ارتکاب تتن عقوبت فعلی ندارد و حتی استحقاق عقوبت هم ندارد زیرا هنوز خبر ندارد. پس با ارتکاب تتن نه جهنم میروی و نه استحقاق عقوبت داری.
فاضل تونی میفرماید جناب اخباری : شما برای اثبات ملازمه باید نفی استحقاق کنید ولی ایه فقط نفی فعلیت کرد اما نفی استحقاق نکرد.
پس تناقض این میشود که بالاخره این استحقاق هست یا نه ؟ اگر بگویید استحقاق نیست در نتیجه برائت ثابت میشود اما ملازمه از بین میرود. اگر بگویید استحقاق هست ان وقت ملازمه صحیح میشود اما برائت از بین میرود زیرا برائتی هم نفی فعلیت میکند و هم نفی استحقاق و شما میگویید استحقاق هست.
برای اثبات برائت باید بگوییم استحقاق عقوبت نیست و اگر قائل به ملازمه بشوی باید بگویی برائت نیست.
شیخ انصاری میگوید ما دفاع میکنیم از فاضل تونی و میگویند : ما برای اثلات ملازمه اثبات استحقاق میخواهیم . ایه نفی فعلیت کرد و منافاتی هم ندارد که عقوبت فعلی نباشد اما استحقاق باشد. اشکال شما این بود که
برائتنی ها باید دو کار کند برای اثبات برائت اول بگوید اول عقاب فعلی نیست و دوم بگوید استحقاق عقوبت هم ندارد. کار اول را ایه انجام میدهد. اما کار دوم را که نفی استحقاق است از خود اخباری میگیریم. زیرا انها گفته اند عمده دلیل برای عدم جریان برائت حدیث تثلیث است که عقاب فعلی را ثابت میکند و اجماع هم دارند کرده اند که اگر جایی عقوبت فعلی نباشد استحقاق هم نیست. همین اعتراف اخباری برای ما کافی است تا برائت را جاری کنیم.
نفی استحقاق فعلی را از ایه و نفی استحقاق را از اجماع انها میگیریم. پس ایه برائت را ثابت کرد و ملازمه را هم با اجماع انها درست میکنیم. ( نفی استحقاق ملازمه با نفی فعلیت دارد لذا اگر جایی عقل حکم کرد که مستحق عقوبت هستید فعلیت عقاب هم ثابت میشود مثل مساله ودیعه. پس کلام اخباری که منکر ملازمه است صحیح نیست ) .
مرحوم اخوند ره اشکال میکنند که : این جدل است ، و میدانیم که در جدل الزام الخصم است و در برهان اقناع النفس . شما نفی فعلیت را از ایه و نفی استحقاق را از اعتراف خود او میگیرید. ولی جناب شیخ اعظم خود شما که حرف اخباری را قبول ندارید. وانگهی خصم ( اخباری ) هم چنین مطلبی نگفته و عدم ترتب عقاب بر حکم عقل هم نافاتی با استحقاق عقاب ندارد کما که در ظهار چنین است ( سوره مجادله ایه 2 : الَّذِینَ یُظَاهِرُونَ مِنْکُمْ مِنْ نِسَائِهِمْ مَا هُنَّ أُمَّهَاتِهِمْ إِنْ أُمَّهَاتُهُمْ إِلاَّ اللاَّئِی وَلَدْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنْکَراً مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ
/ که ایه میفرماید حرام و قول زور است اما در انتها میفرماید خداوند غفور است لذا برخی استفاده کرده اند که حرام اما معفو است و لکن به این مطلب اشکال شده که در این صورت حرمت لغو است ) و نیز عزم در معصیت ( در بحث تجری چند نوع تجری هست که خود تجری اقسامی دارد که یک فرضش این است در ذهن و قلب خود نیت گناه کنی اما اقدام نکنی. این را هم برخی تجری میدانند و مستحق عقاب. )
"یورد التناقض علی من " مراد از "من" الموصوله ": مراد فاضل تونی است اما برخی گفته اند مراد وحید بهبهانی است و برخی هم گفته اند مراد فاضل جواد در حاشیه قوانین است اما صحیح این است که مراد فاضل تونی است که متاخر از خود میرزای قمی است زیرا امثال فاضل جواد بعد از میرزا هستند.
مراد از من موصوله هم در عبارت : " رد من استدل بها " گفته اند اشعری است و لکن بهتر است بگوییم مراد اخباری است زیرا اشعری منکر ملازمه است از این جهت که وی کلا منکر حسن و قبح عقلی است و اصلا عقل را صاحب حکم نمیداند و قابلیت ادراک ندارد پس اصلا حکمی نیست نسبت به حسن و قبح تا بخواهد بحث از ملازمه کند اما اخباری میگوید که عقل حسن و قبح را درک میکند اما ملازمه ای با حکم شرع ندارد.
مسائل کلامی علم اصول :
ان المسائل الکلامیة لها دور فی علم الاصول فمثلا فی باب حجبة الظواهر و التعارض و التزاحم و حجیة الاجماع و البرائة العقلیة و العلم الاجمالی و ملازمات العقلیة و غیرها یتمسکون بمسائل کلامیة نظیر : الحسن و القبح العقلیین و قاعدة اللطف ، و قبح التکلیف بمالایطاق و و ان فی افعال الله جل جلاله مصالح و ان فی اوامره و نواهیه حکمة و غیرها من المسائل الکلامیة.
مباحث البرائه
المراد من البرائه اما برائة عقلیه و اما برائة شرعیه و البرائة الشرعیه علی قسمین : الاول : البرائة الشرعیه بالمعنی الاعم و موضوعها عدم مطلق البیان و هذه البرائة مورود ادلة الاحتیاط و هو نظیر : ما کنا معذبین حتی نبعث رسولا و توضیحه : ان المراد من بعث الرسل هو الاعلام و الایة فی قوة : ایها الناس اذا لم یورد ای دلیل و بیان فانتم فی رخصة و لکن دلیل الاحتیاط یقول انا البیان و علیه ادلة الاحتیاط وارد علیها.
والثانی : البرائه الشرعیه بالمعنی الاخص و هی اللتی موضوعها : عدم البیان علی الحکم الواقعی فلا یکفی البیان علی وجوب الاحتیاط حتی یرفع موضوعها و هو نظیر : "رفع ما لا یعلمون"
و هذه الدقیقه هی اللتی تفطن الیها الشیخ الاعظم و المعاصرین رضوان الله علیهم اجمعین :
و لذا قال المحقق اللنکرانی ره : ان الایه ( ای : ما کنا معذبین ... ) حتی اذا کان مدلولها البرائة و لکن لا یفید المقام لان ادلة الاحتیاط وارد علیها. ( انظر اصول فقه شیعه ج 10 ص 615 و جزوة الشیخ المحقق الاستاذ الشهیدی مباحث البرائه ص 151 )
......
و اعلم ان مورد الخلاف بین الاخباری و الاصولی فی الشبهة الحکمیة التحریمیة ، فالاصولی قائل بجریان البرائه و الاخباری قائل بوجوب الاحتیاط
و النزاع بینهما ایضا صغروی بمعنی : انهم متفقون علی قبح العقاب بلا بیان و یقولون اذا لم یورد دلیل و بیان فلا یجب الاحتیاط و لکن الاخباری یقول البیان موجود و هو ادلة وجوب الاحتیاط و التوقف فی الشبهات و الاصولی یعتقد بان ادلة البرائه الشرعیه مجوز لترک الاحتیاط.
.....
قیل : العذاب فی الایه : "ما کنا معذبین " المراد منه عذاب دنیوی و قد ورد علیها اشکالات و لکن یمکن ان یقال : بتناسب ایات القبل و البعد ، المراد من العذاب مجموع العذاب النیوی و الاخروی فراجع الایات الشریفه حتی تعلم.
و یمکن ان یقال بدلیل الاولویة ، اذا کان العذاب الدنیوی بعد بعث الرسال و تمامیت البیان ، فعذاب الاخروی اولی
.....
قال المحقق النائینی ره : المراد من بعث الرسل هو اتمام الحجة و الایه بصدد بیان ان لا یعذب الله قوما الا بعد اتمام الحجة علیهم ، وهذا غیر ما نحن بصدده ، و بعبارة اخری نحن بصدد بیان ان مشتبه الحرمه لیس بحرام ، فمثلا شرب التتن الذی کان حکمه مشتبه ، محکوم بالحلیه و الایه لا ترتبط بهذا المطلب.
لکن هذا خلاف متفاهم العرفی. لان المنساق من بعث الرسل هو بیان الاحکام لا اتمام الحجة.